سر تیتر جدید ترین اخبار امروز :
- واریز کالابرگ برای خانوارهای دهک های چهارم و پنجم درآمدی از دوشنبه هفته جاری/دهکهای ششم و هفتم از دوشنبه هفته آینده
- نخستین هنرستان هوش مصنوعی شمال استان اصفهان در آران و بیدگل راه اندازی می شود
- کشف بیش از ۹۰ هزار نخ سیگار قاچاق در آران و بیدگل
- پلمب ۲ واحد مشاوره املاک به علت اجاره منازل مسکونی به اتباع غیر مجاز در آران و بیدگل
- اولین رایزنی دیپلماتهای ارشد اروپایی با عراقچی پس از جنگ ۱۲ روزه
حال و هوای مکتب خانه نوش آباد از زبان یک شاگرد قدیمی
1395/07/04
35
0
اجتماعیتمام عناوین اجتماعی
کد خبر :2748
آران و بیدگل نیوز - محمد علوی نوش آبادی: آقای رضا کاوه، مرد خلیق و نجیبی است که 85 سال را گذرانده است. این مردِ گندم زارهای کویر از تاکِ روزگاران ، طعم شعرهای بارانی را در چشم دارد. او اگرچه منظره زندگیش تناوب صحرا و آب و خاک و درخت قرار گرفت و جوانه های روشنی را از دامنه دشت ها می جست، ولی شنیدن خاطراتش برای نسل حاضر و آینده وسیلهای برای مقایسه مدنیت و فرهنگ است.

تولدم به سال 1305 است . آن زمان ها هر کس در هر سن و سطح و وضع می توانست به مکتب برود. سن خیلی مطرح نبود و این آزادی بود که هر کس دلش می خواست بچه اش را به مکتب می گذاشت. من 77 سال پیش در سال 1315 از 10 سالگی به مکتب رفتم . البته پیش از آن که به مکتب بروم ، من و مرحوم عزیزاله خان فرزین چند ماهی نزد فاطمه بیگم خواهر ملا آقا حسین و عمه آقا شهاب قرآن یاد می گرفتیم. بعد علاقه پیدا کردم که بروم در کنار معدود بچه هایی که به مکتب می رفتند.
ـ مکتب در کجا قرار داشت؟
مکتب خانه در شاهزاده اسحاق قرار داشت که سال 1312 به کوشش سید میرزا جلال زادگان تشکیل شد. البته 25 سال جلوتر از ما مکتب در نوش آباد دایر شده بود. یعنی سال 1290 در محله توده. اولین معلمش هم استادحسین بیدگلی بود که ساکن نوش آباد بود. قبل از این که مدرسه به وجود بیاید، مکتب جایی بود که در آن آموزش ابتدایی به صورت سنتی انجام می گرفت.
ـ آن روزها خیلی مرسوم نبود که بچه ها به مکتب بروند. شما چگونه موفق شدید به مکتب بروید؟
بله آن روزها باب نبود کسی دنبال درس برود. آن زمان ها از هر ده تا بچه نه نفر دنبال کار می رفتند. اتفاقا پدر و مادرم راضی به مکتب رفتن من نبودند. انجام کارهای کشاورزی مقدم بود. البته خودم مکتب را دوست داشتم. یک دایی داشتم به نام استاد حسن فخار(ترابی) پدر مرحوم نعمت اله ترابی که پدر و مادرم را راضی کردند که به مکتب بروم. ایشان این فهم و فرهنگ را داشتند که بی سوادی خوب نیست. بچه های خودش را هم مکتب گذاشت. این شد که تا 3 کلاس مکتب را خواندم. اما مردم برای معیشت خود باید کار می کردند. من برای آن که کارها زمین نماند برای کشاورزی به کویر رفتم . کار و گردش در صحرا هم دوست داشتنی بود. البته نه آن که به قول حافظ در گوشه خوش علفی به سر ببریم. کاربود و کار. گاهی هم دفتر دار رعیت ها بودم و حساب و کتابشان را یادداشت می کردم.
ـ اولین روزی را که به مکتب رفتی یادت می آید؟
یادم می آید که هم سن و سالانم که آمده بودند هر کدام برای خود تشک کوچکی همراه آورده بودند تا روی آن بنشینند. میز و صندلی نداشتیم. کیفمان هم از جنس حلبی بود که از دکان های نوش آباد می خریدیم. البته هر کس وضعش بهتر بود کیف چرمی داشت. صبحانه با خود نان و پنیر خانگی می بردیم. کلاس ما اتاقی بود ساده و بدون هیچ نوع امکانات رفاهی، هیچ فرش و گلیمی هم نداشت . از میز، نیمکت، تخته سیاه، گچ و ... خبری نبود. مکتب دار در بالای اتاق روی تشکچه می نشست. گاهی هم روی صندلی کوچکی که درست کرده بود. معلم را مثل حالا آقا صدا می کردیم.
ـ چه کسانی هم کلاس شما بودند؟
حدود ده نفری می شدیم. مرحومان نعمت اله ترابی، نوراله خان امینی، میرزا تحقیقی، مصطفی یوسفی، علی اکبر شکوهی، بچه های دانشوری و محمد خادمی که گاهی پیش نماز آن روزهای ما بود.
ـ معلمان شما چه کسی بودند؟
سید مهدی مصباحی بیدگلی، آقا حسن مد آبادی و آقا شمسی یزدلی که به او سید معلم هم می گفتند. آن ها هر روز با الاغ می آمدند به نوش آباد و طرف عصر بر می گشتند. چون خانه ما نزدیک مکتب بود، الاغ را به خانه خودمان می آوردیم و می بستیم تا عصر.
ـ چه خاطراتی از آنها داری؟
سید مهدی نسبت به دیگر معلمان مهربان تر بود. یک بار یادم است تشکجه یکی را از زیر پایش کشیدم و آقا حسن دید و گفت دستت را بیار جلو. خیال کردم می خواهد چیزی به من بدهد. بعد با چوبی که پنهان کرده بود، من را خیلی شدید زد. به طوری که دستم خون آلود شد. البته خب شیطنت هم داشتیم. گاهی از همین منار مسجد جامع بالا می رفتیم تا لانه گنجشک برداریم. ترسی نداشتیم.
مادرم گاهی چای برای معلمان آماده می کرد و من برای آنها می بردم تا بیشتر هوایم را داشته باشند. آنها معمولا ناهار را با خود می آوردند. حقوقشان هم از طرف ما پرداخت می شد که عبارت بود از پول نقره. ماهی دو زار (ریال) تا 5 ریال. هر کسی هم به وسعش هدایایی می دادند. آن روزها حقوق یک معلم در ماه 20 ریال می شد.
بچه ها دورادور مکتب می نشستند و همه با صدای بلند و آهنگ مخصوصی به تمرین و تکرار درس مشغول می شدند. اگر فردی ساکت بود و صدایش درنمیآمد، دلیل آن بود که او تنبلی می کند و علاقه به درس و تحصیل ندارد و ممکن بود چوب بخورد. تنبیه زیاد بود. به خصوص برای بچه هایی که تخسی میکردند. اعتقاد تربیتی عموما بر مبنای نظر سعدی شیرازی بود که:
استاد و معلم چو بود بیآزار خرسک بازند بچهها در بازار
ـ امکانات تحصیلی شما چه بود؟
چند تا ورق کاغذ از مغازه های نوش آباد می خریدیم و به هم می دوختیم. این می شد دفتر مشقمان. معمولا با مداد هم می نوشتیم. مشق زیاد می گفتند و هر روز بازدید می شد. البته در کلاس با آهکی که از سر کوره می آوردیم روی تخته های چوبی کوچک می نوشتیم. گاهی هم با قلم نی می نوشتیم. یک کتاب فارسی هم داشتیم که آن را از کاشان به قیمت یک تومان می خریدیم. چند ساعت پیاده می رفتیم تا کاشان برای تهیه کتاب. بوی کتاب فارسی با آن جلد مقوایی و شعرها و قصه ها و عکس هایش در مشامم است.
ـ زمستان ها چه می کردید؟
زمستان روزها کوتاه و هوا بیرنگ می شد . گاهی چندین بار برف می آمد. در روزهای سرد وسیله ای برای گرم کردن کلاس نبود. البته منقل آتش بود که خودمان آتشش را تامین می کردیم. خوشبختانه بچه های آن روزها سرمایی نبودند. روزهایی که هوا بهتر بود در کنف لطافت خورشید می نشستیم. البته گاهی هم باران چنان می امد که از میان گل و لای به مکتب می رفتیم. اسفند، ماه با نشاطی بود. چون نوید گشایش و هوای خوش می داد. بهار درخت ها شکوفه می کرد و آبادی از سکوت خود بیرون می آمد.
ـ چه چیزهایی به شما یاد می دادند؟
فلسفه وجود مکتب باسوادشدن بود. یادم می آید هجی حروف را که یاد می دادند، من خیلی دل خوشی از آن نداشتم. شاگردان را بر اساس کتاب وادار به شناختن حرف ها می کردند. حروف به صورت دو زبر ، دو زیر و دو پیش قرائت می شد و مرتب باید تکرار می کردیم :
الف دو زبر اَنَ ، دو زیر اِن ، دوپیش اُن ؛ اَن اِن اُن .
بعد از آموختن الفبا مشق خط بود. ملا با خط خودش به ما سرمشق می داد و ما هم می نوشتیم و بعد او آنها را تصحیح می کرد. همین که برنامه شناخت حرف ها پایان می یافت، کلمه های ساده را شروع به هجی می نمودند. بعضی از قسمت های آموزش دشوار بود. به طوری که به مادرم شکایت می بردم و می گفتم من چیزهایی را که برای آدم های باسواد لازم است را دوست دارم. آن روزها آموزش قرآن هم بود. ولی خبری از ریاضی نبود. به جای آن سیاق یاد می دادند.
ـ سیاق چه بود؟
مردم برای ثبت حسابهای خود از اعدادی استفاده میکردند که آن را سیاق و یا سیاقی می گفتند. تا پایان دوره قاجار از این روش استفاده می شد. سیاق ریشهدار است وبه خاطر شباهتش به اعداد پهلوی و همینطور به علت اینکه هر دو از راست به چپ نوشته میشد آن را به دوره ساسانی نسبت می دهند. سیاق فقط برای عدد نویسی نبود. برای ثبت وزن و مقیاس هم قابل استفاده بود.
ـ میرزا به چه کسی می گفتند؟
در آن زمان اغلب مردم بی سواد بودند. پیش از دوره ما هرکس می توانست خوب بخواند وخوب بنویسد، به او لقب میرزا می دادند. هرکسی نا مه ای را می خواست بداند به او می گفتند برو پیش میرزا و میرزا هم نامه را می خواند.
ـ اولین مدرسه به سبک جدید در نوش آباد را به یاد داری؟
اولین مدرسه با نام محتشم در سال 1316 در خانه دیوان تشکیل شد. خانه دیوان مثل شورای حل اختلاف حالا بود که کارهای قضایی انجام می داد. اولین مدیر و معلم آن شیخ علی اكبر بود. سید احمد حجازی و حسین شریفهم بودند. سال 1319 مدیریت به عهده غلامحسین امینی افتاد.
ـ شما اشعار زیادی را از آن سال ها و از حکمت های روزگار در حافظه دارید. یکی از آن عاشقانه ها را برای ما بخوانید.
از دور عکس روی تو دیدن چه فایده؟
گل دیدن و کام نگرفتن چه فایده ؟
خوش است لاله رخان را به چشم دیدن تعریف ز غیر شنیدن چه فایده ؟
از جانب دلت کششی نیست نازنین
افتاده ام به چاه تو اما چه فایده ؟
ای مرغ دل، میان قفس بال و پر مزن افتاده ای به دام ، تپیدن چه فایده ؟

ـمتولد چه سالی هستید و از چند سالگی به مکتب رفتید؟
تولدم به سال 1305 است . آن زمان ها هر کس در هر سن و سطح و وضع می توانست به مکتب برود. سن خیلی مطرح نبود و این آزادی بود که هر کس دلش می خواست بچه اش را به مکتب می گذاشت. من 77 سال پیش در سال 1315 از 10 سالگی به مکتب رفتم . البته پیش از آن که به مکتب بروم ، من و مرحوم عزیزاله خان فرزین چند ماهی نزد فاطمه بیگم خواهر ملا آقا حسین و عمه آقا شهاب قرآن یاد می گرفتیم. بعد علاقه پیدا کردم که بروم در کنار معدود بچه هایی که به مکتب می رفتند.
ـ مکتب در کجا قرار داشت؟
مکتب خانه در شاهزاده اسحاق قرار داشت که سال 1312 به کوشش سید میرزا جلال زادگان تشکیل شد. البته 25 سال جلوتر از ما مکتب در نوش آباد دایر شده بود. یعنی سال 1290 در محله توده. اولین معلمش هم استادحسین بیدگلی بود که ساکن نوش آباد بود. قبل از این که مدرسه به وجود بیاید، مکتب جایی بود که در آن آموزش ابتدایی به صورت سنتی انجام می گرفت.
ـ آن روزها خیلی مرسوم نبود که بچه ها به مکتب بروند. شما چگونه موفق شدید به مکتب بروید؟
بله آن روزها باب نبود کسی دنبال درس برود. آن زمان ها از هر ده تا بچه نه نفر دنبال کار می رفتند. اتفاقا پدر و مادرم راضی به مکتب رفتن من نبودند. انجام کارهای کشاورزی مقدم بود. البته خودم مکتب را دوست داشتم. یک دایی داشتم به نام استاد حسن فخار(ترابی) پدر مرحوم نعمت اله ترابی که پدر و مادرم را راضی کردند که به مکتب بروم. ایشان این فهم و فرهنگ را داشتند که بی سوادی خوب نیست. بچه های خودش را هم مکتب گذاشت. این شد که تا 3 کلاس مکتب را خواندم. اما مردم برای معیشت خود باید کار می کردند. من برای آن که کارها زمین نماند برای کشاورزی به کویر رفتم . کار و گردش در صحرا هم دوست داشتنی بود. البته نه آن که به قول حافظ در گوشه خوش علفی به سر ببریم. کاربود و کار. گاهی هم دفتر دار رعیت ها بودم و حساب و کتابشان را یادداشت می کردم.
ـ اولین روزی را که به مکتب رفتی یادت می آید؟
یادم می آید که هم سن و سالانم که آمده بودند هر کدام برای خود تشک کوچکی همراه آورده بودند تا روی آن بنشینند. میز و صندلی نداشتیم. کیفمان هم از جنس حلبی بود که از دکان های نوش آباد می خریدیم. البته هر کس وضعش بهتر بود کیف چرمی داشت. صبحانه با خود نان و پنیر خانگی می بردیم. کلاس ما اتاقی بود ساده و بدون هیچ نوع امکانات رفاهی، هیچ فرش و گلیمی هم نداشت . از میز، نیمکت، تخته سیاه، گچ و ... خبری نبود. مکتب دار در بالای اتاق روی تشکچه می نشست. گاهی هم روی صندلی کوچکی که درست کرده بود. معلم را مثل حالا آقا صدا می کردیم.
ـ چه کسانی هم کلاس شما بودند؟
حدود ده نفری می شدیم. مرحومان نعمت اله ترابی، نوراله خان امینی، میرزا تحقیقی، مصطفی یوسفی، علی اکبر شکوهی، بچه های دانشوری و محمد خادمی که گاهی پیش نماز آن روزهای ما بود.
ـ معلمان شما چه کسی بودند؟
سید مهدی مصباحی بیدگلی، آقا حسن مد آبادی و آقا شمسی یزدلی که به او سید معلم هم می گفتند. آن ها هر روز با الاغ می آمدند به نوش آباد و طرف عصر بر می گشتند. چون خانه ما نزدیک مکتب بود، الاغ را به خانه خودمان می آوردیم و می بستیم تا عصر.
ـ چه خاطراتی از آنها داری؟
سید مهدی نسبت به دیگر معلمان مهربان تر بود. یک بار یادم است تشکجه یکی را از زیر پایش کشیدم و آقا حسن دید و گفت دستت را بیار جلو. خیال کردم می خواهد چیزی به من بدهد. بعد با چوبی که پنهان کرده بود، من را خیلی شدید زد. به طوری که دستم خون آلود شد. البته خب شیطنت هم داشتیم. گاهی از همین منار مسجد جامع بالا می رفتیم تا لانه گنجشک برداریم. ترسی نداشتیم.
مادرم گاهی چای برای معلمان آماده می کرد و من برای آنها می بردم تا بیشتر هوایم را داشته باشند. آنها معمولا ناهار را با خود می آوردند. حقوقشان هم از طرف ما پرداخت می شد که عبارت بود از پول نقره. ماهی دو زار (ریال) تا 5 ریال. هر کسی هم به وسعش هدایایی می دادند. آن روزها حقوق یک معلم در ماه 20 ریال می شد.
بچه ها دورادور مکتب می نشستند و همه با صدای بلند و آهنگ مخصوصی به تمرین و تکرار درس مشغول می شدند. اگر فردی ساکت بود و صدایش درنمیآمد، دلیل آن بود که او تنبلی می کند و علاقه به درس و تحصیل ندارد و ممکن بود چوب بخورد. تنبیه زیاد بود. به خصوص برای بچه هایی که تخسی میکردند. اعتقاد تربیتی عموما بر مبنای نظر سعدی شیرازی بود که:
استاد و معلم چو بود بیآزار خرسک بازند بچهها در بازار
ـ امکانات تحصیلی شما چه بود؟
چند تا ورق کاغذ از مغازه های نوش آباد می خریدیم و به هم می دوختیم. این می شد دفتر مشقمان. معمولا با مداد هم می نوشتیم. مشق زیاد می گفتند و هر روز بازدید می شد. البته در کلاس با آهکی که از سر کوره می آوردیم روی تخته های چوبی کوچک می نوشتیم. گاهی هم با قلم نی می نوشتیم. یک کتاب فارسی هم داشتیم که آن را از کاشان به قیمت یک تومان می خریدیم. چند ساعت پیاده می رفتیم تا کاشان برای تهیه کتاب. بوی کتاب فارسی با آن جلد مقوایی و شعرها و قصه ها و عکس هایش در مشامم است.
ـ زمستان ها چه می کردید؟
زمستان روزها کوتاه و هوا بیرنگ می شد . گاهی چندین بار برف می آمد. در روزهای سرد وسیله ای برای گرم کردن کلاس نبود. البته منقل آتش بود که خودمان آتشش را تامین می کردیم. خوشبختانه بچه های آن روزها سرمایی نبودند. روزهایی که هوا بهتر بود در کنف لطافت خورشید می نشستیم. البته گاهی هم باران چنان می امد که از میان گل و لای به مکتب می رفتیم. اسفند، ماه با نشاطی بود. چون نوید گشایش و هوای خوش می داد. بهار درخت ها شکوفه می کرد و آبادی از سکوت خود بیرون می آمد.
ـ چه چیزهایی به شما یاد می دادند؟
فلسفه وجود مکتب باسوادشدن بود. یادم می آید هجی حروف را که یاد می دادند، من خیلی دل خوشی از آن نداشتم. شاگردان را بر اساس کتاب وادار به شناختن حرف ها می کردند. حروف به صورت دو زبر ، دو زیر و دو پیش قرائت می شد و مرتب باید تکرار می کردیم :
الف دو زبر اَنَ ، دو زیر اِن ، دوپیش اُن ؛ اَن اِن اُن .
بعد از آموختن الفبا مشق خط بود. ملا با خط خودش به ما سرمشق می داد و ما هم می نوشتیم و بعد او آنها را تصحیح می کرد. همین که برنامه شناخت حرف ها پایان می یافت، کلمه های ساده را شروع به هجی می نمودند. بعضی از قسمت های آموزش دشوار بود. به طوری که به مادرم شکایت می بردم و می گفتم من چیزهایی را که برای آدم های باسواد لازم است را دوست دارم. آن روزها آموزش قرآن هم بود. ولی خبری از ریاضی نبود. به جای آن سیاق یاد می دادند.
ـ سیاق چه بود؟
مردم برای ثبت حسابهای خود از اعدادی استفاده میکردند که آن را سیاق و یا سیاقی می گفتند. تا پایان دوره قاجار از این روش استفاده می شد. سیاق ریشهدار است وبه خاطر شباهتش به اعداد پهلوی و همینطور به علت اینکه هر دو از راست به چپ نوشته میشد آن را به دوره ساسانی نسبت می دهند. سیاق فقط برای عدد نویسی نبود. برای ثبت وزن و مقیاس هم قابل استفاده بود.
ـ میرزا به چه کسی می گفتند؟
در آن زمان اغلب مردم بی سواد بودند. پیش از دوره ما هرکس می توانست خوب بخواند وخوب بنویسد، به او لقب میرزا می دادند. هرکسی نا مه ای را می خواست بداند به او می گفتند برو پیش میرزا و میرزا هم نامه را می خواند.
ـ اولین مدرسه به سبک جدید در نوش آباد را به یاد داری؟
اولین مدرسه با نام محتشم در سال 1316 در خانه دیوان تشکیل شد. خانه دیوان مثل شورای حل اختلاف حالا بود که کارهای قضایی انجام می داد. اولین مدیر و معلم آن شیخ علی اكبر بود. سید احمد حجازی و حسین شریفهم بودند. سال 1319 مدیریت به عهده غلامحسین امینی افتاد.
ـ شما اشعار زیادی را از آن سال ها و از حکمت های روزگار در حافظه دارید. یکی از آن عاشقانه ها را برای ما بخوانید.
از دور عکس روی تو دیدن چه فایده؟
گل دیدن و کام نگرفتن چه فایده ؟
خوش است لاله رخان را به چشم دیدن تعریف ز غیر شنیدن چه فایده ؟
از جانب دلت کششی نیست نازنین
افتاده ام به چاه تو اما چه فایده ؟
ای مرغ دل، میان قفس بال و پر مزن افتاده ای به دام ، تپیدن چه فایده ؟

هیچ نظری برای این خبر ثبت نشده است
با ثبت نظر خود اولین نفری باشید که برای این خبر نظر ثبت کرده است.